14 سال پیش همچین روزی، من به همراه انجمن کوهنوردی دانشجویان دانشگاه تهران، اتفاقی رو تجربه کردم که نگاهم به زندگی رو تغییر داد یا بهتر بگم به زندگیم معنی و مفهوم داد.
اون تجربه باعث شد که یاد بگیرم برای خودم هدف تعریف کنم و برای رسیدن به هدفهام تلاش کنم و هیچ وقت ناامید نشم، حتی اگه اون هدفها خیلی بزرگ و به ظاهر دور از دسترس باشن، و من یاد گرفتم که چطور با همدلی و همراهی میشه به آرزوها و هدفهای بزرگ رسید، من یاد گرفتم که با هم و در کنار هم راههای سخت و دشوار رو میشه راحتتر طی کرد، من یاد گرفتم همراهی و همدلی دوستان واقعی هست که لذت صعود رو چندین برابر میکنه و من فهمیدم که "قله بهانه است".. آری قله واقعا بهانه بود که با هم تلاش کنیم، با هم سختیها را پشتسر بگذاریم، با هم صعود کنیم و با هم سرخوش و سرمست از صعود، سرود شادی بخوانیم.
امروز 14 سال از باارزشترین صعود من (و شاید تجربه زندگی من) میگذره، 14 سال پیش در چنین روزی یعنی 10 اسفند 1385 ما بر فراز قله دماوند ایستادیم.
"و ما دماوند را فتح نکردیم..
زیرا که عظمت و شکوه دماوند،
به بلندای ایستادگی و سرافرازی یک ملت است،
ما دماوند را لمس کردیم"
پینوشت:
1- جمله "قله بهانه است" از جملات معروف و کلیدی انجمن بود که این روزها بیشتر مفهومش رو درک میکنم.
2- هادی بهادری از دوستانی بود که اون سال دماوند رو با هم صعود کردیم، و امروز جاش در بین ما خالیه.
3- متن " و ما دماوند را فتح نکردیم .." رو همون سال توی گزارش برنامه نوشته بودم.
4- عکس ابتدای مطلب؛ قله دماوند، 10 اسفند 1385، نفرات به ترتیب از راست به چپ:
ردیف عقب: بهمن اسفندیاری - هادی بهادری - محمد رهبری
ردیف جلو: سیما فقیهی - حسین یوسف زمانیان - اردشیر منصوری
عکاس: ژیلا حقیقی (سرپرست برنامه)
10 اسفند 1399